مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حسینی زاده هستی، شیوۀ اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بیندازد بهآسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یکباره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟ علیالظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولیالله که میبردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی دلی که بیتو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور مهتاب است در یک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن میچرخم و میگویم به آنهایی که میآیند مهمانی «گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی» بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمیمانی بیا که سفرۀ احسان در این بیت الکرم پهن است چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پـریـشـانم پـریـشان هـوای کـربـلای تو زیارت هست پـایان دلانگـیز پـریشانی |